نماز آیات می خوانم هر روز از هراس ندیدنت .
وحشتی دارد نبود وحشیانه ترین انقراض تاریخ و این که گفته ام توصیف چشمانت بود .
بانو جان ...
بانو ...
در کرانه آسمان ، وقتی ابرها به لج بازی از رنگها در هم می پیچند برای من لبخند بزن و بگذار در قاب چشمانم عکسی از تو بگیرم ، کنار ابرها .
انگار ایستاده باشی تا با آسمان عکس دسته جمعی بگیری و چه سنگین می شود ... چشمانم بعد از این قاب و مدام ...
مدام ... خواب به چشمم می آید
که تو را بیاورد
که داری می خندی ،
می دوی و من به آسودگی نگاهت می کنم
و چه عالی می شود بدانم نه کسی منتظرت هست و نه کسی منتظر خنده هایت .
نماز آیات می خوانم هر روز از هراس ندیدنت .