ارسال پاسخ
تعداد بازدید 241
نویسنده پیام
administor آفلاین



عضویت: 10 /10 /-622


ساده است...

ساده است

آرام آرام عاشقم می شود

می داند دوستش دارم

می داند میترسم...

میترسم از اینکه روزی بگویم نمیتوانم

می داند چرا دست دست میکنم

کنارم می ماند

همین روز اول از من عشق نمی خواهد

کنارم می ماند تا مطمئن شوم،تا مطمئن شود

آغاز را معنا میکند،نگاه هایم را دوباره نگاه میکند

ساده است،از جنس خودم است

همین بودن برایش کافی است

از من سیر نمیشود زود

نمی خواهد از من جمله ی فدایت شوم هر روز

حرفم را نگفته میفهمد

عشقم را میان حرف هایی که گفتنش برایم سخت است پیدا میکند

ساده است

سادگی را دوست دارد

حقیقت حرف هایم را دوست دارد،نه لحن صدایم را

می داند دست پاچگیم از کوچک بودنم نیست،به خاطر بزرگی حضورش است

دلشوره ام را می بیند،اشتیاقم را برای دیدن لبخند رضایتش

ساده است

وقتی من نیستم،نگاهش پی نگاه کسی دیگر نمی رود

به یاد من است

فقط با من میخندد،با دیگران فقط ریشخند

خورشید در نیاید

برف بیاید،از سرما به خود بپیچد

سقفش را عوض نمی کند

ابر ها را کنار میزند

ساده است

دلگیر می شود از من

صبر می کند جبران کنم

کدل نمی کند برود

اهل رفتن نیست،برای ماندن آمده

ساده است

نمی خواهد شبیه کسی دیگر باشم

می خواهد من،خودم باشم نه کسی دیگر...


جمعه 10 آذر 1391 - 01:08
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :